در این پست جریان نامگذاری دست های پوکر و داستان آنها را مرور می کنیم. پوکر، علاوه بر اینکه برای برخی یک بازی است، برای برخی دیگر یک ورزش و یک بازی مهارتی می باشد که در آن منطق و استراتژی غالب است. این بازی یک نوع سرگرمی عالی است که شامل طنز نیز می شود. زیرا که نام هر دست در درجه اول محصول زبان انگلیسی و تخیل خلاق بازیکنان پوکر است.
طبق قوانین بازی تگزاس هولدم، به هر بازیکن دو کارت داده می شود. بنابراین با نگاهی به یک دسته 52 کارتی، 1326 ترکیب کارت ممکن در طول بازی وجود دارد و بسیاری از آنها نام مستعار یا داستان های خاص خود را دارند. چندین نام از شکل های روی کارت ها می آیند. به عنوان مثال، به جفت آس یا AA بر اساس شکل آن، راکت جیبی، گلوله یا بر اساس حروف اول آن، امریکن ایرلاینز می گویند.
به همین دلیل است که جفت هشت، 88 هم آدم برفی، دو هفت، 77، عصای آب نبات، عصای راه رفتن، یا چوب هاکی نامیده می شود، و 22 هم به نام اردک، شناخته می شود. نام برخی از دست های پوکر هم از ورزش می آید، در حالی که برخی دیگر از عناوین یا شخصیت های فیلم ها و برنامه های تلویزیونی الهام گرفته شده اند.
ترکیب کارت 4-9 اغلب با نام های سان فرانسیسکو یا جو مونتانا ذکر می شود که به تیم فوتبال آمریکایی شهر سان فرانسیسکو 49رز و کوارتربک افسانه ای آن اشاره دارد. کارت های 6-7 فیلادلفیا نامیده می شوند که از نام تیم بسکتبال NBA فیلادلفیا 76رز گرفته شده است. وقتی در مورد بسکتبال صحبت می کنیم، مایکل جردن و پیراهن افسانه ای شماره 23 او در پوکر نیز ظاهر می شوند.
دست دویل جانسون 2 – 10
البته بازی های پوکر به یاد ماندنی هم منبعی برای نام مستعار دست پوکر نیز بوده است. برخی از کارت ها داستانی دارند. یکی از آنها، و شاید شناخته شده ترین شان، دست 10-2 است که همه آن را با دویل برانسون می شناسند، که با این دست ها دو رویداد اصلی سری جهانی پوکر را برد.
بیایید جالب ترین داستان را در لیست نام مستعار دست پوکر ببینیم. وقتی صحبت از تاریخچه پوکر می شود، باید به بیل هیکوک افسانه ای و دست مرده اشاره کنیم. وقتی دو آس سیاه و دو هشت داشته باشید، دست مرده دارید. این چیزی به زندگی و مرگ هیجان انگیز جیمز باتلر هیکوک مربوط می شود، که به عنوان یک تفنگچی در دهه 1800 آمریکا مشهور شد.
بیل هیکوک در سال 1837 در مزرعه ای در ایلینوی به دنیا آمد. او حتی در سنین پایین نشان داد که چقدر دستش با تپانچه خوب است و پدرش به بیل کمک کرد تا این استعداد را کشف کند. پدرش زمانی که هیکوک 15 ساله بود درگذشت. در سن 18 سالگی مزرعه را ترک کرد و به سمت غرب رفت. او در کانزاس و نبراسکا زندگی می کرد، در جنگ داخلی شرکت کرد و همچنین یکی از اعضای پلیس محلی بود.
برخی حدس می زنند که رنگ موهای او قرمز بود زیرا اشیاء قرمز در عکس های آن زمان سیاه به نظر می رسید. بنابراین در 18 سالگی به کانزاس نقل مکان کرد و به جنبش ضد برده داری در جنگ داخلی آمریکا پیوست. او به دلیل مقالهای در روزنامه که در آن ادعا میکردند بیل ده مرد را به یکباره کشت، به شهرت رسید. از آن زمان به بعد او بدنام شد و شایعات بیشتری در مورد او منتشر شد.
مثلاً او یک خرس را با یک چاقو می کشد. او از این شهرت استفاده کرد تا در بسیاری از حرفه ها تلاش کند. در سال 1865، او رویای یک حرفه سیاسی را در سر داشت و در انتخابات فرمانداری اسپرینگفیلد به مقام دوم رسید. او همچنین بازیگری را امتحان کرد، اما نتوانست تاثیر ماندگاری از خود بر جای بگذارد.
وایلد بیل کلانتر شهر هیز و فرماندار ابیلین شد. شهرها به خاطر خشونت بدنام بودند، اما بیل توانست همه چیز را تمیز کند. با این حال، در سال 1871، کار او به عنوان یک کلانتر پس از اینکه “به طور تصادفی” معاون خود، مایک ویلیامز، در میان جمعیت او را با یک جنایتکار اشتباه گرفت، به پایان رسید. اطلاعات رسمی حاکی از آن است که هیکوک جان 36 نفر را گرفت.
پس از یک تصادف، او استفاده از اسلحه را متوقف کرد. این فقط تصادف نبود که او را در این تصمیم تحت تأثیر قرار داد. بیناییاش بدتر و بدتر میشد، بنابراین مثل قبل تیرانداز خوبی نبود. شاید به همین دلیل بود که به آن مرد شلیک کرد و این واقعاً یک اشتباه بود. گرفتن جان مردم برایش سخت بود، بنابراین می خواست از همه چیز فرار کند. در نهایت الکل و پوکر به پناهگاه او تبدیل شد.
در بهار سال 1876، او به یک شهر معدنی کوچک، Deadwood وارد شد و مشتری ثابت سالن محلی شد. سپس الکل و پوکر اولویت اول بیل شد. در یک روز تابستانی، بیل مثل همیشه وارد سالن شد، روی صندلی مورد علاقه اش نشست و شروع به بازی کرد. متأسفانه، یک مرد مست به نام جک مک کال وجود داشت که یک مزاحم بود و همیشه بیل را اذیت می کرد.
نامگذاری دست های پوکر
این مرد بدنام در جریان یک بازی با فحش دادن از میز پوکر رفت و بیل بازی را ادامه داد. روز بعد، وقتی بیل وارد بار شد، احساس ناخوشایندی او را فرا گرفت. او آن را به عنوان یک نشانه بد از نشستن روی صندلی مورد علاقه اش در نظر گرفت. دوست داشت رو به در ورودی بنشیند تا همیشه ببیند چه کسی می آید و می رود. با این حال، آن روز، او مجبور شد پشت به در بنشیند.
اگر او در جایی که معمولا می نشست بود، دستی به نام دست مرد مرده وجود نداشت. جک مک کال میخواست انتقام اتفاقی که روز قبل افتاده بود را بگیرد، بنابراین از درها عبور کرد، اسلحهاش را به سمت هیکوک نشانه رفت و از پشت به او شلیک کرد. هیکوک درگذشت، اما تا به امروز، دهان به دهان درباره دو آس و دو هشتی که در زمان شلیک به همراه داشت، دست به دست میشود. اینگونه نام آن را دست مرده گذاشتند.